:-)
-سریع شامت رو بخور. باید بری بخوابی.
(با چشمای براق از اشک): این اصلا برا من قابلِ قبول نیس...!
- ۰ نظر
- ۱۶ ارديبهشت ۹۲ ، ۰۹:۰۶
-سریع شامت رو بخور. باید بری بخوابی.
(با چشمای براق از اشک): این اصلا برا من قابلِ قبول نیس...!
+لاکپشتهای نینجا توی فاضلاب زندگی میکنن!
-علی! بدو ریخت و پاشها رو جمع کن...
+آخـــه خب....آخــــه.....اوه! گـــــــــاد!
+خاله سحر! شما هم توی حمامتون لگـد دارین؟ (لگن)
وقتی کنار هم از خوابِ بعدازظهر بیدار میشیم و بغل و بوس و چلوندن و فشار:
+مامان! دلم برا دریا تنگ شده!
-دوباره میریم ایشالا. خیــلی زود.
+راس میگی؟ چه خوب. اگه رفتیم، لازم هم نیست برام قلاب ماهیگیری بخری، شنا میکنم و ماهی میگیرم و برات کباب میکنم!
+تو کارتونم نشون میده که موجوداتِ شرور رو توی یه محفظـه گیر میندازن!!!
این روزا خیلی خلاصهطور صدام میکنه: مــآذر!!!
یه ملافه انداخته روی سرش که: مثلا من روح هستم و تو ازم میترسی!
میگم باشه و یه جیغِ آروم میکشم که یعنی ترسیدم.
ملافه رو برمیداره و خیلی جدی میگه:
ببین! تصور کن تو یه خانومِ بیپناهی که پدرتو از دست دادی؛ اونجوری بترس!