کــودکــانه

کــودکــانه
آخرین نظرات

:-)

دوشنبه, ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۹:۰۶ ق.ظ

-سریع شام‌ت رو بخور. باید بری بخوابی.

(با چشمای براق از اشک): این اصلا برا من قابلِ قبول نیس...!



  • مـامـانـی

:-)

شنبه, ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۷:۲۹ ب.ظ

+لاکپشت‌های نینجا توی فاضلاب زندگی می‌کنن!



  • مـامـانـی

:-)

شنبه, ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۷:۲۸ ب.ظ

-علی! بدو ریخت و پاش‌ها رو جمع کن...

+آخـــه خب....آخــــه.....اوه! گـــــــــاد!



  • مـامـانـی

:-)

شنبه, ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۷:۲۵ ب.ظ

+خاله سحر! شما هم توی حمامتون لگـد دارین؟ (لگن)



  • مـامـانـی

:-)

شنبه, ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۷:۲۴ ب.ظ

وقتی کنار هم از خوابِ بعدازظهر بیدار می‌شیم و بغل و بوس و چلوندن و فشار:

+مامان! دلم برا دریا تنگ شده!

-دوباره می‌ریم ایشالا. خیــلی زود.

+راس می‌گی؟ چه خوب. اگه رفتیم، لازم هم نیست برام قلاب ماهیگیری بخری، شنا می‌کنم و ماهی می‌گیرم و برات کباب می‌کنم!



  • مـامـانـی

:-)

شنبه, ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۷:۱۶ ب.ظ

+تو کارتونم نشون می‌ده که موجوداتِ شرور رو توی یه محفظـه گیر می‌ندازن!!!



  • مـامـانـی

:-)

پنجشنبه, ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۱۱:۱۰ ب.ظ

این روزا خیلی خلاصه‌طور صدام می‌کنه: مــآذر!!!



  • مـامـانـی

:-|

پنجشنبه, ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۱۱:۰۶ ب.ظ

یه ملافه انداخته روی سرش که: مثلا من روح هستم و تو ازم می‌ترسی!

می‌گم باشه و یه جیغِ آروم می‌کشم که یعنی ترسیدم.

ملافه رو برمی‌داره و خیلی جدی می‌گه:

ببین! تصور کن تو یه خانومِ بی‌پناهی که پدرتو از دست دادی؛ اونجوری بترس!



  • مـامـانـی

:-)

پنجشنبه, ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۱۱:۰۲ ب.ظ

لُپـش رو می‌کشم، با یه لحنِ شیرین می‌گه: نکن بلا گـرفته‌ی آتیش‌پـاره!!!



  • مـامـانـی

:-)

سه شنبه, ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۲:۰۳ ب.ظ

+وای! خاک به عالمم!!! 



  • مـامـانـی